چرخه رسوایی
وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



چرخه رسوایی

بازدید : 811

 

 

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

 

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

 

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

 

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

 

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

 

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

 

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

 

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

 

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم

 

پس دارم میام که بریم سر درس و مشق...پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه:

 

راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

 

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی

 

و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...

 

 

 

این داستان تا رسوا شدن معلم و شوهر کارمنده ادامه داره.....

 

 



نظرات شما عزیزان:

علی
ساعت16:53---31 مرداد 1393
جالب بود خخخخخخ

sunboy8.loxblog.com
پاسخ:اره خخخخخ


pj
ساعت3:31---31 مرداد 1393
بله .
پاسخ:بعلهه


DUYĞU
ساعت1:36---30 مرداد 1393
ایستادگی کنید تا روشن بمانید

شمع های افتاده خاموش می شوند...!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج