وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



دزد مرغ

بازدید : 241

 

 

مردى نزد حضرت سليمان عليه السلام آمد و شكايت كرد

 

كه همسايه ها مرغابى مرا مى دزدند و نمى دانم كيست .

 

سليمان عليه السلام وقتى مردم در مسجد بودند خطبه خواند

 

و گفت : يكى از شما مرغ همسايه را مى دزدد و داخل مسجد مى شود،

 

در حالتى كه پر او بر سرش است ،

 

مردى دست به سر كشيد. گفت : بگيريد كه دزد اوست !

 

 

 

چه باحال مچ یارو رو گرفته....rezayat



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

:-(((

بازدید : 423

 

اینبار برای شما هیچ جمله ای ندارم 

وقتی که تمام کلمـــاتم به بن بست رسیـــده اند... 

امـــا فقط لحظـــه ای به حـــس و حـــالش فکـــر کنیـــد

نهــــایت تــرس را ، تا عمق استخـــوانش میتـــوان حس کـــرد... 

 

گریه___گریه___گریه___گریه___گریه___گریه___گریه___گریه___گریه

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

نویسنده : بهارنارنج تاریخ : جمعه 14 شهريور 1393
موضوعات مرتبط : دلـنوشته، ،
برچسب ها :
ترس
,
تجاوز
,
اضطراب
,
,

 

دیگـــر شــــده ام دچــــار وســـــواس"بیــــــــــا" !

 

بد جور به عصـــرجمعــــه حســــاس"بیـــا" !

 

گفتی به عمـــوی خــــود ارادت داری !

 

این بارقسم به دست عباس "بیـــا"!

 

(اللهم عجل لولیک الفرج)

 

صلــــــــــــــوات

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

سالها رفت و هنوز

بازدید : 843

 

سالها رفت و هنـــوز

یک نفر نیست بپرسد از مـــن 

که تو از پنجره عشق چه ها میخواهـــی 

صبح تا نیمه ی شب منتظـــری 

همه جا مینگـــری

گاه با ماه سخن میگویـــی

گاه با رهگـــــذران

خبر گمشـــده ای میجویــــی؟

راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟

صدفی در دریــــاست؟

نوری از روزنه فردا است؟

یا خدایی است که از روز ازل پنهــــان است؟

بار ها آمد و رفت 

بارها انســــــان شد

و بشر هیچ ندانست که بود

خود اوهم به یقین آگـــــه نیست

چون نمیداند کیست!

چون ندانست کجــــاست !

چون ندارد خبر از خود که خـــداست...

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

نویسنده : بهارنارنج تاریخ : پنج شنبه 13 شهريور 1393
موضوعات مرتبط : شعر، ،
برچسب ها :
خدا
,
شعر
,
رهگذر
,

بهم زدن عروسی:-)))

بازدید : 912

جک 

 

سلامتی اون پسری که شب عروسی عشقش قاطی کرد رفت دم تالار عروسی 

ولی نـــرفت تو که عروســی رو بهــــم بزنه.. 

صبـــر کرد وختی عروس اومد بیرون با خشـــم رفت جلـــو 

تـــور صورت عروس رو بـــرداشت...

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

دید اصـــن اون نیست. اسکل تالــارو اشتبـــاه اومــده بود... 

فـــامیلای دامـــادم گرفتن مثه سگ زدنــش 

 والا حقشــه



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

نویسنده : بهارنارنج تاریخ : پنج شنبه 13 شهريور 1393
موضوعات مرتبط : طنز، ،
برچسب ها :
جک
,
طنز
,
سلامتی
,

خداشناسی

بازدید : 593

 

 

در شگفتــم از كسى كه گمشــده خـود را مى جويد و خــودش را گـم كرده و نمى جويـد.

در شگفتـم از كـسى کـه جاهل بـه خود است ،چگونـه مى خواهد عارف به ربش شـود.

غـايت معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.

كسى كه از خـــود آگاهى نـــدارد،چگونه از ديگرى آگــاهى مى يابد.

خود شنـــاسى سودمنـــدترين شنـــاســـايى ها است .

كســـى نفـــس خود را نشنــــاسد آن را مهمـــل مى گـــذارد.

هـــر كس نفـــس خـــود را شنـــاخت با آن مجــــاهــــده مى كنــــد.

هـــر كـــــــس خــــــود را شنـــاخــــــت پـــــــروردگـــارش را شنــــاخـــت .

                   



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

انسان قرانی

بازدید : 335

 

 

انســـان الهـــى انســانى قــرآنى اســـت كه لا يسمـــه الا المطهـــرون!

 

انسان قرآنى مى داند آنچه را كه مى انديشد و مى بيند و مى شنود،

 

خلاصه هر كار و نيتى كه مى كند آن را مس مى كند.

 

نيات و افكار و افعال انسان،همه انسان سازند. انسانى قرآنى مس نمى كند مگر پاك را.

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

 

♥ﻋﺸﻘـــﺖ ﻭﻟــــﺖ ﮐـــﺮﺩﻩ ﺭﻓﺘـــﻪ؟ ...♥

♥ﺑــــﻪ ﺩﺭﮎ ...!♥

♥ﻟﺒـــﺎﺳﺘــﻮ ﺑﭙـــﻮﺵ ﺳـــﻮﺍﺭ ﻣـــﺎﺷﯿـــﻦ ﺷــﻮ ﺑـــﺮﻭ ﭘـــﺎﯾﯿـــﻦ ﺷﻬـــﺮ ♥

♥ﺑﺒﯿـــﻦ ﭼﺠـــﻮﺭﯼ ﺑﭽــﻪ ﻫــﺎ ﻭﺍﺳــﻪ ﯾﻪ ﻟﻘﻤـــﻪ ﻏــــﺬﺍ ﮔــــﺮﯾــﻪ ﻣﯿﮑﻨـــﻦ ......!♥

♥ﺑﺒﯿـــﻦ ﭘﺪﺭﯾـــﻮ ﮐﻪ ﻭﺍﺳـــﻪ ﯾﻪ ﻟﻘﻤــــﻪ ﻧــــﻮﻥ ﺳــــﺮﺵ ﺗــــﻮ ﺳﻄــــﻞ ﺁﺷﻐــــﺎﻟـــﻪ

♥ﮐـــﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿـــﮏ ﭘﯿـــﺪﺍ ﮐﻨــــﻪ ...!♥

♥ﺑﺒﯿــــﻦ ﺩﺧﺘـــﺮﻩ ﻭﺍﺳـــﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺧـــﻮﺍﺏ ﺗـــﻦ ﻓـــﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﻨـــﻪ ...!♥

♥ﺑــــﺮﻭ ﺑﯿﻤـــﺎﺭﺳﺘــــﺎﻥ ﺑﺒﯿـــﻦ ﭼﻨـــﺪ ﺗﺎ ﺧـــﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈــــﺮﻥ ﺗﺎ ﺧﺒـــﺮ ﺯﻧـــﺪﻩ♥

♥ﺑـــﻮﺩﻥﻣﺮﯾﻀــــﺎﺷﻮﻧــــﻮ ﺑﺸﻨـــــﻮﻥ ...!♥

♥ﺁﺭﻩ ... ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺍﯾﻨــــﻪ ! ﻗــــﺪﺭ ﺳﻼﻣﺘـــﯽ ﻭ ﺩﺍﺷﺘــــﻦ ﺧــــﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧــﻮﺑﺘـــﻮ ﺑـــﺪﻭﻥ...!♥

 

                                 

 

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

 
 
حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین
 
بچه قد و نیم قد برد
 
زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
 
شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در
 
یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار
 
افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
 
وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش
 
با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر
 
با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
 
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم
 
 
و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او
 
را تحمل نکنیم.با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از
 
ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید
 
ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد
 
و اهل معرفت بودند!
 
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم.
 
یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها
 
را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
 
 حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
 
 در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد:
 
 
 راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده
 
دوره گردهم سوخته بود...
 
 
 
من نوشت : زنیکه خاک برسر...شکلک


════════ ೋღ♥ღೋ ════════

زیبـــاست.

بازدید : 532

 

 

من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیـــوان نجیبی است ، کبوتــــر زیبــــاست.

 

و چــــرا در قفـــس هیچــــــکسی کرکـــــس نیســــــت

 

گل شبـــــدرچـــــه کــــــم از لالــــــه قرمــــــز دارد.

 

چشم ها را باید شست،جور دیگــــر باید دید.

 

واژه هـــــا را بایــــد شســـــت .

 

واژه بـــاید خود بــــاد، واژه بــــاید خود بـــاران بـــــاشد.

 

چتـــــرها را بـــــاید بســـــت

 

زیر بــــاران بـــــاید رفـــــت

 

فکـــــر را، خاطــــره را، زیــــر بــــاران بــــاید بــرد.

 

با همه مردم شهـــر ، زیــــر بــــاران باید رفت.

 

دوســـــت را، زیــــر بــــاران بـــــاید دیــــد.

 

عشــــق را، زیـــر بــــاران بـــاید جست.

 

زیــــر بـــــاران باید بـــــازی کــــرد.

 

زیر بـــاران باید چیــــز نـــــوشت، حــــرف زد، نیلــوفــــر کــــاشت

 

زنــــدگی تــــر شـــدن پــــی در پـــــی ،

 

زنـــــدگی آب تنــــی کــــردن در حوضچــــه اکنــــون اســــت...

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

 

 

چند سال پیش ، در یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد

و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد.

مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد مادر وحشتزده به سمت

دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود

تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی

پسرش را گرفت.تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود

که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ،

صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد

پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.

پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود

خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد.

پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،

سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت

" این زخمها را دوست دارم ، اینها خراشهای عشق مادرم هستند"

 

گــاهی مثل یـــک کـــــودک قدرشنـــــان 

خراشهــای عشق خداونــد را به خودت نشـــان بده 

خواهی دیـــــد چقــــدر دوســــت داشتنــــی هستنــــــــد...



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

شعری برای اقا

بازدید : 356

 


 

گفتــــــــم شبــــــی بـــــه مهــــــدی بـــردی دلــــم ز دستـــــــــم

 

من منتظــــر به راهـــت شـــب تــــا سحـــر نشستـــــــم

 

گفتـــا حجــــاب وصلــــت باشـــد هــوای نفســــت

 

گر نفس را شکستی دستت رسد به دستـم



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج