عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684650 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25945 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21351 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14736 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13235 |
شلوار جاستین بیبر | 12305 |
اسیر عشق | 10178 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9522 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
عشق زیبا
چه ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﻩ صبح ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺸﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﻪﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ:
" ﺳﻼﻡ ﺩﻟﯿﻞِ ﺯﻧﺪﮔﯽ"!
ﺻﺒﺢِ ﻗﺸﻨﮕﺖ ﺑﺨﯿﺮ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺮﯼ ﺳﺮِﮐﺎﺭ
ﭼﻤﺪﻭﻥ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻣﯽ خوایم ﺑﺮﯾﻢ سفر
ﭼﻤﺪﻭﻥ ﻧﺒﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺰﺍﺭﯼ
ﺷﺐ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ...
ﻧﻤﯽ ﮔﻢ کجا ﮐﻪ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﯽ!
ﺭﺍﺳﺘﯽ: ﻗﺮﺑﻮﻥِ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺑﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻣﺘﻌﺠﺒﻪ
ﻭ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻡ
ﺟﯿﻎ ﻣﯽ ﺯﺩﯼ ﺑﻐﻠﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ
ﭘﺲ لطفا ﺟﯿﻎ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻭ ﯾﻪ ﺑﻮﺱ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺗﺤﻮﯾﻠﻢ ﺑﺪﯼ!
زن
به یک زن احترام بگذارید چون
میتوانید معصومیتش را درشکل یک دختـــــر حس کنید..
میتوانید علاقه اش را درشکل یک خواهـــــر حس کنید..
میتوانید گرمایش را درشکل یک دوســــت حس کنید..
میتوانید اشتیاقش را در شکل یک معشــــوقــــه حس کنید..
میتوانید فداکاریش را در شکل یک همســــر حس کنید..
میتوانید روحانیتش را در شکل یک مــــــادر حس کنید..
میتوانید برکتش را در شکل یک مــــادربــــزرگ حس کنید..
با این حال او محکم و استوار نیز است
قلبش بسیار لطیـــف, فریبنــــده, ملیـــح, بخشنـــده و سرکـــش است..
او یک زن است.... و زندگــــی !!!
تقدیم به همه ی مامانا ومامان بزرگا و خوهرا و دوست دخترا و...خودمو همه دوست جونیام
آدرس بدم؟؟؟
آدرس بـــدم تشــــریف بیـــارید یه چای دور هم بزنیم!!قلم کاغـــذ دستت باشـــه بگم...
سر همون خیابونی که دخترای شهرم واسه یه شب جای خواب، منتظـــر یه ماشیـــن شاسی بلندن!!
همون ماشینی که حاجی با دور زدن مکه خریده واسه پسرش!!!!
اون خیابونو مستقیم بیا ولی چشماتو ببند!! باز که باشه دلت سنگ میشه!!
عادی میشه واست که سر چهارراه محلمون دختر9ساله داره میرقصه
وپدرش داره دف میزنه واسه اون هزار تومنی که تو بهش نمیدی!!!
مستقیم بیا وهفت هشت تا دختر بچه ای که دستشونو به سمتت دراز کردنو رد کن!
بیا سر کوچه ای که یه مرد پنجاه ساله تا کمر خم شده توی سطل زباله!!!دیدیش؟؟؟اون کوچه رو بپیچ بیا تووو!!!
میرسی به یه خونه ای که یه زن21ساله واسه اینکه عاقبتش مثل دخترای سر خیابون اولی نشه،
داره رختِ همون حاجی رو میشوره که واسه پسرش ماشین شاسی بلند خریده!!!
نه اینکه حاجی لباسشویی نداره! نه!!! داره، ولی از شماچه پنهون حاجی دلش گیر این دخترس!!
باخدا عهد کرده تاوقتی که یه شب با این دختره نخوابیده، رختاشوبده اون بشوره!!!!رسیدی مشتی؟؟؟؟
بشین پای سفره دلم، چایی خونه ی دل من از قهوه ی اصل فرانسه هم تلخ تره!!
بزن داداشم!!!! بزن خواهرم!!!!! نوووووووووش جوووونت!!
یه چایی که این حرفا رو نداره..........
دخترای گل، اگه یه پسر واقعا دوست داشته باشه، بدون نیازشم دوست داره....
مگه شیرین نیاز فرهاد رو تامین کرد که فرهاد عاشقش شد؟
خودتو دریاب، اینجا ساده باشی رو دست خوردی....دوست داشتن رو خواهشا کثیف نکنید....
آقا پسر گل، نیازتو با حرفای قشنگ، پوچ و عشق بازی تو کت دختر نکن که فکر کنه واقعا دوستش داری....
مرد باش، نه نامرد!!!!!!
باعرض معذرت خدمت دوستای عزیزم...یه چیزایی باید گفته بشه چه خوب چه بد...منو ببخشید بابت اینجور پست هام!
نذری
![](http://up-is.ir/s11/1391071164392.jpg)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528911.gif)
![](http://up-is.ir/s11/1391069994923.gif)
![:|](http://facenama.com/i/icons/s23.gif)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
![](http://up-is.ir/s11/1391070528932.png)
فقط تو ایرانه که بیسکوییت رنگــــارنگ و آدامس مــــوزی
خودش به عنوان یه واحد پول مستقل به حساب میان!
شنودگذاری برو بچ
![طنز/ گزینه نظامی کجای میز است!](http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/styles/node_thumb_4/public/content/images/story/92-11/07/62796-188530-1390826510.jpg?itok=lYRUiWqQ)
- سلام جان! خوبی؟ می تونم چند لحظه وقتت رو بگیرم؟
- سلام مبِن! اینجا چیکار می کنی؟! جلسه دارم اما خیلی کوتاه ایرادی نداره!
- دیروز برای دویست و سی و چهارمین بار بحث گزینه نظامی علیه ایران رو مطرح کردی. پس کی ایشالا؟
- داریم تلاش خودمون رو می کنیم. به زودی ایشالا!
- یعنی هنوز آمادگیش رو ندارید؟
- چرا انقدر عجله می کنی؟ مگه جیش داری؟ ما آمادگیش رو داریم اما هنوز برامون دشمنی ایران مسجل نشده!
- یعنی چی؟! یعنی ایران از افغانستان و عراق کمتر با شما دشمنی کرده؟!
عراق بیچاره که مدتها رفیقمون بود باهاش اون کار رو کردید، افغانستان هم که دست همین اراذل خودمون بود
بهش امون ندادید! ایران که کم مونده خشتک ما رو نشونه بره!
- من الان باید برم یه اجلاس جهانی سخنرانی کنم علیه ایران. بذار بعدا راجع بهش حرف می زنیم!
- بابا یه کم جرات داشته باشید جان! نمیدونم شما چرا چند وقته سر حرفاتون زائیدید؟!
قبلا تا کسی رو تهدید می کردید بلافاصله بهش حمله می کردید...
- بنیامین جان! زائیدن ما نتیجه (...) روسای قبلی ماست!
همین کارها رو کردن که ما الان مجبوریم به تهدید اکتفا کنیم دیگه!
ما با این همه بدهی مالی و چندتا سرباز تن لشِ فراری که یه هفته هم نمی تونن
از زن و بچه شون دور بمونن که نمی تونیم با ایران کل کل کنیم!
- خب چرا رو هیکل من حساب باز نمیکنی!
- هیکل تو رو برای لشگرکشی به کهکشان های دیگه لازم داریم! خودتو الکی خرج نکن شل مغز!
- حالا شما که فعلا توان و عرضه حمله نظامی رو ندارید تا کی میخواید خودتون رو با این همه تکرار تهدید ضایع کنید؟!
حداقل انقدر گوزینه نظامی گوزینه نظامی راه نندازید!
- خب تهدید نکنیم چیکار کنیم؟! تهدید می کنیم بیشتر شاخ میشن! تهدید نکنیم که شاخشون رو فرو هم می کنن!
- جان! این صدای سرفه ی تو بود؟!
- نه! من حالم خوبه!
- مطمئنی؟ کسی پیشته؟!
- نه بابا! باز خیالاتی شدی؟
- خیالات کدومه پیر خرفت! فکر کنم دارن ما رو شنود می کنن! فعلا بای!
- کلاً بای!
نتیجه!
با سلام و تبریک به همه ی هواداران تیم فولاد وخوزستانی های عزیز
هم اینک ماشاهد سوراخ شدن پرسپولیس توسط 4 شلیک گل تیم فولاد عزیز بودیم...
پرسپولیس تسلیت...
دست پخت گلی
بنظر شما کسی اینو بخوره میمیره؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
تخم مرغ قارچ درست کردم شکل پیتزا... اونوقت همه ترسیدن بخورن!!!
ولی من تو حلقشون کردم همه رو!!!خخخخ...
یه پروفایل باجال
مادو تا كله پوك از هيشكي خوشمون نمياد و به هيشكيم اعتماد نداريم جز خودمون...
از عشق بازي و سوسول بازي و بچه بازي و لوس بازي و اسباب بازي و يه قل دو قل بازي
و خلاصه از هيچ بازي اي خوشمون نمياد...
كلا ضد استاد و ضد كلاس و ضد پسر و ضد دختر و كلا ضد حاليم...
از نصيحت و تبليغ و به منم سر بزن و لينكم كن و بی تارف كلا از اين كه كه كاريا خوشمون نمياد...
حالا ديگه خود داني...
اینجا ما چلو کبابیم و همه واسمون سالاد فصلن.
مادوتا اینجا آزادیم هرچی عشقمون بکشه تو این وبلاگ مینویسیم ،
کسیم حق نداره ناراحت شه اینجا کسی نمیتونه ازما عبور کنه یا حتی بخواد تو قلبمون نفوذ کنه
البته این مطلب فقط در مورد من صدق میکنه چون این متِ ما خر شده و همش به یه گاو فکر میکنه...
عجب شعری شداااا!!!!خخخخخ خب داشتم میگفتم اینجا کسی حق نداره سیگار یا قلیون بکشه
یا که بخواد منت عشقو بکشه خوش نداریم کسی بخواد مارو نصیحت بکنه
یا که بخواد شمارشو واس ما پیامک بکنه
ماهردومون کله پوکیم دیوونه ایم خسته از این زمونه ایم ،
کار نداریم بار نداریم اصلا حال کار نداریم ،
نه یار میخوایم نه دوریشو ،نه حتی بی چشم و روییشو ،نه عاشقیم ،نه فارغیم ،بلکه فقط آزاده ایم...
خلاصه ختم کلام ! نمیدونیم زمونه چی سرمون میاره ، فقط میدونیم که یه قدم جلوترمون دیواره ،
متنفریم از دنیای که مردمش هزار رنگن و همش سر یه دونه هزاری میجنگن !!
به جای اینکه زندگی با ما بازی کنه ، ما باهاش بازی میکنیم ، اهل دروغ و دلنگ و ریا هم نیستیم ،
هرکیم باهامون اینجوری باشه کلا دکورشو میاریم پایین...آره داش ما اینیم...!!
دوتا کله پوکی که اینطوری عشق و حال میکنن...وب خوش...ززززززت زیاااااد...
تو یه وب رفتم بنام دو کله پوک یعنی عاشق نوشته ی پروفیلشون شدم بخدا...جالب نیس؟؟؟
پیش از اینها فکر میکردم خدا...(قیصر امین پور)
پیش از اینهـــا فکر میکردم خدا خانــه ای دارد کنـــار ابـــرها
مثل قصر پادشـــاه قصـــه ها خشتی از المـــاس خشتی از طلا
پایه های برجش از عـــاج و بلور بر سر تختـــی نشسته با غـــرور
ماه بـــرق کوچکی از تـــاج او هر ستـــاره، پولکی از تـــاج او
اطلس پیراهـــن او، آسمـــان .. نقش روی دامــن او، کهکشـــان
رعـــد وبرق شب، طنیـــن خنده اش سیل و طوفان، نعره توفنــده اش
دکمه ی پیـــراهن او، آفتـــاب برق تیغ خنجـــر او ماهتـــاب
هیچ کس از جـــای او آگـــاه نیست هیچ کس را در حضـــورش راه نیست
پیش از اینهــا خاطـــرم دلگیـــر بود از خدا در ذهنـــم این تصویـــر بود
آن خدا بی رحم بـــود و خشمگیـــن خانه اش در آسمــان، دور از زمین
بود، اما در میــــان ما نبود مهربـــان و ســـاده و زیبـــا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت مهربــانی هیچ معنـــایی نداشت
هر چه میپرسیـــدم، از خود، از خدا از زمین، از آسمـــان، از ابـــرها
زود میگفتنــد: این کـــار خـــداست پرس وجو از کار او کاری خطـــاست
هرچه میپرسی، جوابــش آتش است آب اگر خوردی، عذابــش آتش است
تا ببنـــدی چشـــم، کـــورت میکند تا شـــدی نزدیک، دورت میکند
کج گشـــودی دست، سنگـــت میکند کج نهــادی پـــای، لنگت میکند
با همین قصه، دلم مشغــول بود خوابهـــایم، خواب دیو و غـــول بود
خواب میدیدم که غرق آتشـــم در دهان اژدهـــای ســـرکشم
در دهان اژدهـــای خشمگین بر ســـرم باران گرز آتشیــن
محو میشد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشـــم خدا ...
نیت من، در نمـــاز و در دعا تـــرس بود و وحشـــت از خشـــم خدا
هر چه میکــردم، همه از ترس بود مثل از بر کـــردن یک درس بود
مثل تمرین حســــاب و هندسه مثل تنبیـــه مدیـــر مدرسه
تلخ، مثل خنـــده ای بی حوصـــله سخت، مثل حل صـــدها مسئله
مثل تکلیـــف ریاضـــی سخت بود مثل صرف فعل ماضــی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر راه افتــادم به قصد یک سفـــر
در میان راه، در یک روستـــا خانـــه ای دیدم، خوب و آشنـــا
زود پرسیدم: پدر، اینجـــا کجاست؟ گفت، اینجــا خانهی خوب خــداست!
گفت: اینجـــا میشود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت، نمـــازی ساده خواند
با وضویـــی، دست و رویی تازه کرد با دل خود، گفتگویـــی تازه کرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگیـــن خانه اش اینجاســت؟ اینجـــا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریــــاست فرشهـــایش از گلیم و بوریـــاست
مهربــــان و ساده و بی کینـــه است مثل نوری در دل آیینـــه است
عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشــــانش روشنـــی
خشم، نامی از نشـــــانی های اوست حالتی از مهربانـــی های اوست
قهـــر او از آشتـــی، شیرین تــــر است مثل قهر مهربــــان مادر است
دوستی را دوســــت، معنی میدهد قهـــر هم بـــا دوست معنی میدهد
هیچ کس با دشمن خود، قهــر نیست قهری او هم نشـــان دوستی است...
تازه فهمیدم خدایـــم، این خداست این خدای مهربــــان و آشنـــاست
دوستی، از من به من نزدیـــک تر از رگ گــــردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را بــــاد برد نام او را هم دلـــم از یاد برد
آن خـــدا مثل خیـــال و خواب بود چون حبـــابی، نقش روی آب بود
میتوانـــم بعد از این، با این خدا دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان با این خدا پـــرواز کرد سفـــره ی دل را برایش بـــاز کرد
میتوان درباره ی گل حـــرف زد صاف و ساده، مثل بلبـــل حرف زد
چکه چکه مثـــل بــاران راز گفت با دو قطره، صد هـــزاران راز گفت
میتوان با او صمیمــــی حرف زد مثل یـــاران قدیمی حرف زد
میتوان تصنیفی از پرواز خوانـــد با الفبـــای سکـــوت آواز خواند
میتوان مثل علفهـــا حرف زد با زبانی بی الفبـــا حرف زد
میتوان درباره ی هر چیـــز گفت میتوان شعری خیال انگیــز گفت
مثل این شعـــر روان و آشنـــا:
پیش از اینهـــا فکر میکردم خـــدا...
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392 |
برچسب ها : پیش از اینها فکر میکردم خدا,,,(قیصر امین پور), |
عشق چیست؟
عشق چیست ... ؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دســــت این تو دســـت اون...
دســــت اون تو دســــت این...
دســــت این تو اونـــــــه این...
اونـــــه این تو دســـــت اون...
اونــــه این تو اونــــه اون...
اینـــه اون تو اونـــــه اون...
صفحه قبل 1 ... 37 38 39 40 41 ... 63 صفحه بعد |