سخاوت و بزرگی
وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



سخاوت و بزرگی

بازدید : 1122

پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.

 

پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید: (( یک بستنی میوه ای چند است؟ )) پیشخدمت پاسخ داد : (( 50 سنت )) .

 

پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد . بعد پرسید : (( یک بستنی ساده چند است ؟ ))

 

در همین حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: 35 سنت.

 

پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : لطفأ یک بستنی ساده...

 

پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.

 

پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت

 

وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد.

 

آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، 2 سکه 5 سنتی و 5 سکه 1 سنتی گذاشته شده بود. برای انعام پیشخدمت!!!

 

 

                                                               

                                  من نوشت: جای پیش خدمته بودم میرفتم خودمو زیر گل میکردم....!!!!!!!

 



نظرات شما عزیزان:

pj
ساعت18:01---20 تير 1393
خیلی زیبا بود . ممنون .
پاسخ:مرسی از نظرات خوبت


:·•●’✿ᗩᔕᗩﬡᗩ✿‘●•·
ساعت16:20---20 تير 1393
okhey

پونه
ساعت13:24---5 تير 1393
الهی بمیرم من جای بچهه بودم صد سال این کارو نمیکردم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج