عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684445 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25865 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21218 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14648 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13161 |
شلوار جاستین بیبر | 12211 |
اسیر عشق | 10080 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9350 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
سخاوت و بزرگی
پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست.
پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید: (( یک بستنی میوه ای چند است؟ )) پیشخدمت پاسخ داد : (( 50 سنت )) .
پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد . بعد پرسید : (( یک بستنی ساده چند است ؟ ))
در همین حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: 35 سنت.
پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : لطفأ یک بستنی ساده...
پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد.
آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، 2 سکه 5 سنتی و 5 سکه 1 سنتی گذاشته شده بود. برای انعام پیشخدمت!!!
من نوشت: جای پیش خدمته بودم میرفتم خودمو زیر گل میکردم....!!!!!!!
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:مرسی از نظرات خوبت
|